سید امیر حسینسید امیر حسین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

شکوفه زندگی ما

هفته 38

امروز 1391/01/26 شنبه است..........توی هفته 38 بارداری هستم ،مامی و .....دیروز ساعت 3 از شمال (مکه تزی) برگشتن.....از 5شنبه عمه جونات اومده بودن پایین.....بالاخره بعد 1.5 ماه دیدمشون.   امروز از صبح کسل هستم......یه خورده خسته ام عزیزم.....این آخر کاری خیلی سنگین شدم امیدوارم سلامت و زیبا و توپولی باشی. خدایا شکرت ...ممنونتم . ...
26 فروردين 1391

هفته 37

توپولی مامان تو دیگه کم کم باید آماده تولد بشی.........امیدوارم سلامت و صالح و زیبا باشی و برای من و پدر عزیزتر از جانم خوش قدم و خوش روزی. لطفا اگه پدرت رو دوست داری واسش پیش خدا دعا کن کوچولوی من.......خدا تو رو خیلی خیلی دوست داره پس با دستای قشنگت ازش کمک بخواه تا پدرت توی کارش موفق باشه. پدرت نگران آینده توست .   ...
23 فروردين 1391

رفتن به خونه باباجون و مامی

١٣٩٠/١٢/٢٢ طبق تصمیمی که با پدرت گرفتیم قرار شد واسه عید بریم اونجا.....عصر با سلام و صلوات از پله پاین آمدم و توی ماشین هم درازکش بودم تا رسیدیم.......شب همگی اونجا دور هم بودیم و پدرت آخر شب برگشت..... شب اول سخت گذشت یه حس غریبه بودن داشتم و از اینکه پدرت پیشم نبود دلم می گرفت... درکل روزها گذشتند و مامی و باباجون حسابی زحمت ما دو تا رو کشیدن...واسه عید مامی و حانیه جون یه لباس بارداری واسم دوختن.... شب سال تحویل پدرت پیشم بود البته آخرشب رفت حرم چون کشیک بود(سبزی پلو ماهی) دایی علی و خانواده هم بودن....تزی هم که شمال بود واسه نامزدی خواهر خانمش و رفتن به مکه..... روز عید پدرت تماس گرفت گفت نهار نمیاد چون خیلی خسته است...حسابی پکر...
23 فروردين 1391
1